من «یادت باشد» هستم «... سر سفره که نشست گفت: «آخرین صبحونه رو با من نمیخوری؟!»؛ با بغض گفتم: «چرا اینطور میگی؟ مگه اولین باره میری مأموریت؟!»؛ گفت: «کاش میشد صداتو ضبط میکردم با خودم میبردم که دلم کمتر تنگت بشه». گفتم: «قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست میمونم منو بیخبر نذار.»...
معرفی کتاب من «کتاب آه» هستم
بازنویسی مقاتل یا همان کتابهایی که بهواقعه عظیم عاشورا پرداختهاند امری ضروری است چراکه «زبان» موجودی پویا است و ضرورت دارد کتابهایی از این دست، به زبان روز و مورد علاقه مخاطبان تهیه و بازخوانی شوند.
من یکی از ایندست آثار هستم. اسمم «کتاب آه» است و حاصل تلاش نویسندهام برای بازنویسی کتاب شریف نفسالمهموم میباشم...
معرفی کتاب رهبر مهربان ما
چهل سال از انقلاب اسلامی ایران میگذرد. در این چهل سال، دو عالم دلیر و دو مبارز خستگیناپذیر، ناخدای کِشتی انقلاب بودهاند و این حرکت تاریخی و بینظیر را رهبری کردهاند. بیش از یک دهه، امام خمینی؟ق؟ و نزدیک سه دهه است که مقام معظم رهبری این وظیفه سنگین را انجام داده است. حدود هشتاد سال از عمر پر بار رهبر عزیز ما میگذرد. سراسر زندگی ایشان از نوجوانی تاکنون با تلاش برای معرفی درست اسلام و مبارزه با دشمنان دین همراه بوده است...
معرفی کتاب من «قندانهای همیشه پر» هستم
در ابتدای سخن فرازی از مقدمهام را تقدیمتان میکنم:
«سال ۱۲۹۹ با کمک سیدضیاء طباطبایی کودتا کرد، خوب میدانست که برای همراه کردن مردم باید چهرهای موجه از خودش نشان بدهد. برای همین، همان ابتدایکار دستور داد شرابفروشیها و قمارخانهها را جمع کنند. او که بهدنبال جلب نگاه متدینین و علما بود با سر و صورت گلی و پای برهنه جلوی دستههای عزاداری حرکت کرد. ایام عزا داخل ساختمان دولت تکیه بر پا کرد و با منورالفکرهایی که تا دیروز این کارها را در نوشتههایشان مسخره میکردند...
من یار مهربانم من «سرباز وظیفه» هستم من شرح حال رزمندهای هستم که به اسارات دشمن بعثی درآمده است و حالا میکوشد جهت پنهان ماندن هویت اصلیش خود را یک سرباز وظیفه ساده یا به قول عراقیها «جندی مکلف» جا بزند.
او محافظ شخصیتهای طراز اول نظام اسلامی بوده است و اگر دشمن به آن پی ببرد تا سر حد مرگ شکنجهاش خواهند داد...
من «نامههای فهیمه» هستم
«... پس از گذشت پنجماه از حضور غلامرضا در جبهه، او به تهران بازگشت تا همراه با فهیمه به زیارت امام خمینی قدس سره و خواندن عقد راه یابند. وقتی امام از فهیمه برای جاری ساختن صیغه عقد درخواست وکالت میکند، فهیمه به امام میگوید: «جواب مثبت من مشروط است!» و در ادامه میگوید: «به شرط دعای شما برای شهادت هر دوی ما در این دنیا و قبول شفاعت ما در آخرت» و امام با متانتی خاص فرمودند...
من یار مهربانم من «سوسنگرد به جای منچستر» هستم «دکتر چمران به من نگاهی کرد و گفت: این اطراف گله گوسفند هست؟
سریع به اطراف تپه نگاه کردم. یک گله کوچک گوسفند کمی دورتر از ما بود. دکتر گفت: برو چوپانهای گله را بگیر، احتمال داره بیسیم را مخفی کرده باشند.
سریع با یکی از رفقا رفتیم و هر دو چوپان را که جوان بودند، دستگیر کردیم. ابتدا منکر هر چیز بودند، اما دیدم که یکی از گوسفندها پشم زیادی دارد و غیرطبیعی است. جلو رفتم و دیدم که یک دستگاه بیسیم زیر شکم گوسفند بستهاند و با همان بیسیم به توپخانه عراق، گرای منطقه را میدهند. بعدها از دکتر سؤال کردم که: چطور فهمیدید که این چوپان ممکن است جاسوس دشمن باشد!؟...
معرفی کتاب روزنه علاقهمندان به نوشتن و سرودن، برای یادگرفتن مهارتهای محبوبشان گاهی با این جبههگیری مواجه میشوند که «شاعری و نویسندگی باید تو خون آدم باشه». انکار استعداد که دور از منطق است؛ اما ذاتی انگاشتن فن نوشتن، راه را بر شکوفایی استعدادهای نهفته نیازمند پرورش میبندد. اهالی متخصص ادبیات اما از آنجا که اهمیت آموزش را میدانند، برای پاسخ به این نیاز از دانش و تجربهشان مایه میگذارند؛ مثل «محمدکاظم کاظمی» شاعر نامآشنای افغانستانی که مجموعه آموزشی «روزنه» را برای شاعرها و شعردوستها نوشتهاست...
معرفی کتاب بررسی احکام رایانه و اینترنت در یک اثر پژوهشکده امر به معرف و نهی از منکر، با همکاری نشر معروف، سی و سومین جلد از مجموعه فقه و زندگی را با عنوان کتاب «احکام رایانه و اینترنت» منتشر کرده است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگسرای معروف، پژوهشکده امر به معرف و نهی از منکر، با همکاری نشر معروف، سی و سومین جلد از مجموعه فقه و زندگی را با عنوان کتاب «احکام رایانه و اینترنت» به قلم محمود صادقی و با راهنمایی و مشاوره حجتالاسلام والمسلمین محمد حسین فلاحزاده منتشر کرده است...
مهارت خوب حرف زدن در راه موفقیت و بهتر شدن شرایط کار، نحوه صحبت کردن اهمیت زیادی دارد. شاید شما ایدهها و راهکارهای بسیار خوبی در ذهن داشته باشید اما اگر نتوانید بخوبی آنها را بیان کنید، موفق نخواهید شد.اگر نحوه حرف زدن و تعامل کلامی شما با همکاران و مدیران مناسب نباشد، حتی دلسوزیهای شما برای رفع مشکلات مجموعهای که در آن کار میکنید به چشم نمیآید. این اشتباهات را در حرف زدنها و تعاملهایتان مرتکب نشوید...
راه سعادت شُکر نعمت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم:
• خداوند از بندهاى که پساز خوردن لقمهاى غذا و یا آشامیدن جرعهاى او را سپاس مىگوید، خشنود مىگرد...
مرا میشناسی (طرحی نو برای آموزش احکام به نوجوانان) چسب زخم سلام!
سلام! من چسب زخم هستم! دوست شما البته یک دوستِ عجیب و غریب!
تو را دوست دارم؛ اما هیچ وقت دلم نمیخواهد با تو باشم! دوست دارم همیشه در خانهی کاغذیام دراز بکشم و هیچ وقت بیرون نیایم!
چون وقتی که دست یا پا یا جاهای دیگر بدنت زخمی میشود از من استفاده میکنی و من هیچ وقت دوست ندارم دست و پای زخمی تو را ببینم! ولی خُب حادثه خبر نمیکند! داری سیب پوست میکَنی و کارتون تماشا میکُنی. یک دفعه به جای سیب، انگشتت را .... وای چه بد...
معرفی کتاب من «خداحافظ سالار» هستم
"...آنچه از سردار همدانی درباره حضورش در کردستان تا ماجراهای پس از دفاع مقدس و ... شنیدم، احساس کردم مصداق این بیت است:
شمع افروخت و در آتش گل کرد
میتوان سوخت اگر امر بفرماید عشق
او یک زندگی کاملاً عاشقانه، عارفانه، زیبا و شاعرانه داشت. همسری داشت که دور شمع وجودش میگشت و این چیزی بینظیر بود...
من یار مهربانم من «حرمان هور» هستم
بسم الله الرحمن الرحیم
فقط، نگذارید حرف امام زمین بماند؛ همین. حدود یک ماه روزه قرض دارم تا برایم بگیرید و برایم از همگی حلالی بخواهید. والسلام
کوچکترین سرباز امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف
احمدرضا احدی
٭ ٭ ٭
این وصیتنامه مختصر اما پر معنا آخرین سفارش شهیدی سرافراز است که من دربردارنده دست نوشتههایش هستم:
"...چه کسی میداند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را میدرد؟ ..
معرفی کتاب من «آن بیست و سه نفر» هستم «...با شیرینی این نوشته شیوا و جذاب و هنرمندانه، شیرینکام شدم و لحظهها را با این مردان کم سال و پرهمت گذراندم. به این نویسنده خوشذوق و به آن بیست و سه نفر و به دست قدرت و حکمتی که همه این زیبائیها، پرداخته سرپنجه معجزهگر اوست درود میفرستم و جبهه سپاس بر خاک میسایم. یک بار دیگر کرمان را از دریچهی این کتاب، آن چنان که از دیرباز دیده و شناختهام، دیدم و منشور هفت رنگ زیبا و درخشان آن را تحسین کردم...»...
معرفی کتاب من «حکایت زمستان» هستم
"...حدود سه ماه بعد بود که بالاخره موفق شد اولین نامه را با دست خودش برای بی بی بنویسد. در آن ایام حسینعلی به قدری خوش بود که انگار اصلاً احساس نمیکرد در اسارت است. مدتی بعد از هم جدا شدیم. او رفت اردوگاهی، من هم رفتم به اردوگاه دیگر...
من یار مهربانم من «مسیح در شب قدر» هستم
زمستان سردی است، برف و یخ خیابانها را پوشانده؛ اما گرمای ماه رمضان به اوج رسیدهاست. شبهای نوزدهم و بیستویکم گذشته و امشب شب بیستوسوم است؛ شبی که احتمال قدر بودنش، از دوشب قبل هم بیشتر است. پس برای هر مسلمانی، امشب باید مهمترین شب سال باشد. با ارزشترین ماه سال، ماه رمضان و بالاترین شب ماه رمضان، شب قدر است. شبی که سرنوشت سال آینده تمام انسانها در آن نوشته میشود. این شبها رنگ و بوی عزا هم دارند. این پنجمین شب است که بر مصیبت حضرت علی علیهالسلام اشک میریزیم...
من یار مهربانم من «تمثیلات» هستم در کلاسهای درس دو چیز را میبینید: یکی معلم، یکی کتاب.
اگر مثلاً کلاس اول ابتدایی بچهات را به مدرسه فرستادی و گفتند: کتاب هست و بین همه توزیع میشود، اما متأسفانه معلم نداریم، حتماً ناراحت میشوید، چون از کتاب بیمعلم، کسی چیزی نمیفهمد...
من یار مهربانم من «پوتینهای مریم»هستم
«...از روز اولی که به مسجد جامع آمدم، محمد مرا مسلح دید. خودش سلاح نداشت و خیلی دوست داشت مسلح شود. به هر ترتیبی بود، اسلحه به دست گرفت. هر دفعه مرا میدید، اسلحه بهتری دستم بود. اول ام ـ یک داشتم. بعد ژ ـ ث شد. وقتی دید ژ ـ ث دارم، گفت: «هه ژ ـ ث از کجا گیر آوردی. یکی هم برای من گیر بیار!» گفتم: «بابا مگه نقل و نباته که یکی هم برای تو گیر بیارم!»...
معرفی کتاب من «اویس خمینی»ام گر در یمنی، چو با منی پیش منی
ور پیش منــــی و بی منــــی در یمنــــی
من با تـو چنانــــم ای نگــــار یمنی
خود در عجبم که من توام یا تو منی
اویس قرنی شخصیت بزرگی است که اگر چه موفق به دیدار رسول اکرمصلیاللهعلیه وآلهوسلم نشد؛ اما مورد تمجید حضرتش قرار گرفت و جالب آن که سرانجام در معرکهی صفین و در رکاب امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به شهادت رسید...
معرفی کتاب من «خمپارههای فاسد» هستم
دفاع مقدس هشتساله الهام بخش نویسندگان و شاعران بسیاری در خلق آثار درخوری بوده است از جمله داستانهایی با دستمایه طنز که من یکی از آنها هستم.
علت نامگذاریم به این اسم به یکی از یازده داستانم برمیگردد و آن این که به رزمندهی سادهدلی گفته میشود خمپارههایی که عمل نمیکنند فاسد شدهاند!او هم یک شب که همه خوابیدهاند، سراغ خمپارههایی که به نظرش بیخاصیت شدهاند میرود تا ترتیبشان را بدهد!...
من یار مهربانم (39) من «بابا نظر» هستم
"... یکدفعه دیدم یکی از تانکهای عراقی از آن طرف بالا آمد و شلیک کرد. گلولهاش به زیر پایم خورد. دو سه متری روی هوا چرخیدم و به زمینخوردم. سرم سنگین شد. اول حس کردم سرم از بدنم جدا شده است، منتهی چون گرم هستم، متوجه نیستم! غبار عجیبی هم پیچیده بود. بیسیمچی من که اسمش «جاجرم» بود، صدایش بلند شد و گفت: «حاجی شهید نشده. بچهها، بروید جلو. حاجی یک مقداری خراش برداشته. الان بلند میشود و میآید.» یک وقت دیدم آقای صادقی و مسئول تخریب گردان کنارم ایستادهاند. من تکان خوردم و بلند شدم. آقای کفاش به شدت میخندید. گریه هم میکرد. پرسیدم: «چرا اینجوری هستی؟ » ....
معرفی کتاب من «بچه تهرون» هستم
"...عملیات که تمام شد، آوردیمش عقب. گفتیم خودمان ببریمش تهران. با بچهها رفتیم در خانهشان. زنگ خانه را زدم. یکی از توی حیاط گفت کیه؟ گفتم حاج خانم مهمان نمیخوای؟ یک خانم میانسال که رویش را سفت گرفته بود در را باز کرد. معلوم بود که روزگار بیشتر از سن و سالش پیرش کرده. در را باز کرد و گفت «بفرمایید. کی بهتر از همرزمهای پسرم؟ ...